سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به من فرمان داد تا زبان سریانی را یاد بگیرم . [زیدبن ثابت]
 
شنبه 95 مرداد 30 , ساعت 4:6 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله ملاصدرا و مسأله معاد فایل ورد (word) دارای 17 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله ملاصدرا و مسأله معاد فایل ورد (word)   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله ملاصدرا و مسأله معاد فایل ورد (word) ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله ملاصدرا و مسأله معاد فایل ورد (word) :

ملاصدرا و مسأله معاد

استاد، ملاصدرا را تفکیکی می داند و استدلال می کند که ملاصدرا در مسأله معاد دو موضع یا به تعبیر ایشان دو «ایستار» دارد: یکی ایستار فلسفی که طبق آن معاد جسمانی را به یاری اصول فلسفی اثبات می کند و دیگری ایستار وحیانی که طبق آن ملاصدرا پس از دریافت ناکامی عقل از اثبات معاد قرآنی، به تعالیم وحیانی روی می آورد. استاد محمدرضا حکیمی معتقد است که

ملاصدرا تفکیکی است و برای اثبات این ادعا کتاب «معاد جسمانی در حکمت متعالیه »(1) را به این «تفکیکی سترگ » تقدیم داشته است . برای کسانی که با اصول مکتب تفکیک و مبانی صدرایی آشنا باشند، این ادعا حیرت انگیز و اثبات ناپذیر است؛ زیرا یکی از مهم ترین اصول مکتب تفکیک ، اصرار بر جدایی راه عقل و شرع و کشف است و این به کلی با سیرت فلسفی ملاصدرا ناسازگار می نماید .

در این نوشته می کوشم قوت این ادعا را بررسی کنم . اما پیش از این بررسی لازم است تأکید کنم که در این جا به هیچ روی قصد نقد یا دفاع از دیدگاه ملاصدرا درباره معاد نیست . همچنین نگارنده مبانی مکتب تفکیک را پذیرفتنی نمی داند، اما در این جا به این بحث نمی پردازد. بنابراین، محور این نوشته ، بررسی دلائل استاد حکیمی درباره تفکیکی بودن ملاصدرا است .

معضل فلسفی معاد
از سویی اصل معاد و تصریح به آن از آموزه های مسلّم اعتقادی مسلمانان بوده است و از سوی دیگر این اصل به دلیل مشکلات خاص خود از سوی مخالفان انکار شده است . با توجه به دشواری ها فلسفی معاد بود که فلاسفه از نظر فلسفی خود را تنها قادر به اثبات نوع خاصی از معاد، یعنی معاد روحانی، می دانستند. آنان یا معاد جسمانی را نمی پذیرفتند و آیات مربوطه را تأویل می کردند و یا فقط آن را از سر تعبد قبول می کردند. کسی مانند ابن سینا تنها به اثبات معاد روحانی می پردازد و درباره معاد جسمانی به این اشاره اکتفا می کند: «فحدیث آخر».(2)

در چنین فضایی بود که ملاصدرا برای نخستین بار پای پیش گذاشت و طرحی برای اثبات فلسفی معاد جسمانی پی ریخت . ملاصدرا با طرح مقدماتی چند برای نخستین بار کوشید معاد جسمانی یی را که قرآن بیان می کند، با ادله فلسفی اثبات نماید.
ادعای استاد حکیمی
استاد حکیمی در کتاب «معاد جسمانی در حکمت متعالیه» می کوشد نشان دهد که ملاصدرا تفکیکی است ؛ زیرا در نهایت به این باور رسیده است که باید دست عقل را در مسیر اثبات معاد بست و راه تعبد را پیمود: «واقع این است که ما پس از تتبعات فراوان در آثار کوچک و بزرگ ملاصدرا و دقت در جوانب کلام او، به این نتیجه رسیدیم که ایشان برای وارد کردن بحث معاد جسمانی در فلسفه ، به آن مباحث و اصول پرداخته است ، و لیکن پس از طرح فلسفی ـ عرفانی برای معاد

جسمانی ، معاد اصلی و اساسی اسلامی را همان معاد قرآنی دانسته و در واقع ، میان بحث معاد در فلسفه و فهم معاد از قرآن کریم تفکیک قائل شده است ، و معاد مثالی را معاد تام (عود الکل ) ندانسته است و معاد عنصری قرآنی را مطرح کرده ، آن را مورد تأکیدها و تصریح های متعدد

قرار داده است».(3) طبق این ادعا ملاصدرا درباره معاد دو موضع متفاوت اتخاذ کرده است : یکی موضعی فلسفی که خودش آن را کافی نمی داند و دیگری موضعی قرآنی که آن را تأیید می کند. استاد این دو موضع را این گونه تقریر می کند: «فیلسوف شیراز در موضوع بسیار مهم معاد ، دو ایستار اتخاذ کرده است : ایستار نخست ، ایستار فلسفی ؛ در این ایستارْ آن حجم بزرگ تلاش

بحثی و فلسفی و عرفانی را عرضه می دارد؛ آن کارمایه سترگ فنی را به سامان می رساند و از فلسفه «مشائی» و «اشراقی» بسی پیش تر می آید. در ایستار دوم (ایستار وحیانی) به آستانه معالم قرآنی ، و علم صحیح وحیانی و تعالیم فیاض نبوی و وَلَوی روی می آورد; و در جهت طرح وحیانی معاد جسمانی به استفاده از آبشخور لایزال حقایق «علم مصبوب» سر می نهد».(4)
در این جا تنها درپی آن هستم که نشان دهم آیا واقعاً ملاصدرا درباره معاد دو دیدگاه مختلف

داشته است یا آن که وی همواره بر یک موضع پای می فشرده است . این مسأله گاه می تواند بحثی علمی باشد و گاه بحثی اخلاقی . در این جا من به جنبه اخلاقی بحث توجه دارم و بر این باور هستم که استاد برای اثبات این دوگانگی، صدر و ذیل گفتار این فیلسوف را تقطیع یا «تفکیک» کرده و سخنی به صدرا نسبت داده است که روح وی از آن بیزار است . پیش از بررسی ادعای استاد، لازم است گزارش کوتاهی از سلوک صدرا برای اثبات معاد جسمانی به دست بدهم و سپس دعاوی استاد را بررسی کنم . برای نشان دادن نادرستی ادعای استاد حکیمی ، دیدگاه فلسفی ملاصدرا را در سه کتاب مهم ایشان پی می گیریم: «مبدأ و معاد»، «اسفار» و «الشواهد الربوبیه» .

معاد در «مبدأ و معاد»
صدرا در بخش آغازین مقاله دوم کتاب «مبدأ و معاد» از این نقطه می آغازد که همه مسلمانان معاد را می پذیرند، اما در کیفیت آن اختلاف نظر دارند. از نظر وی ، منکران معاد دو دلیل عمده برای ادعای خود دارند: یکی امتناع اعاده معدوم و دیگری شبهه آکل و مأکول . در پاسخ به شبهه آکل و مأکول، متکلمان معتقد به اجزای اصلیه ای هستند که جزء هیچ بدن دیگری نمی شود و خداوند آن

را برای هرکس حفظ می کند. اما پاسخ متکلمان قانع کننده نیست . ملاصدرا دیدگاه کسانی مانند ملاجلال دوانی را مستلزم مفسده تناسخ معرفی می کند. پس از آن می کوشد تا معاد جسمانی را که در قرآن آمده است ، به کمک هفت مقدمه اثبات کند

:
1. تحقق و تحصل هر ماهیت ترکیبی تنها به فصل آخر یا صورت آن است .(5)
2. موضوع حرکت کمّی ، همان شخص انسانی متقوم از نفس معین همراه با ماده مبهمه است ، که کمیت آن همواره در حال دگرگونی است .(6)
3. تشخص هر چیز، چه مادی باشد و چه مجرد، به وجود خاص آن است .(7)
4. وحدت شخصی همواره بر یک سیاق نیست و وحدت هر چیزی به حسب همان است .(8)
5. همان طور که فاعل می تواند در قابل شکلی ایجاد کند، می تواند بدون ماده قابل نیز شکلی ایجاد نماید.(9)

6. خداوند نفس را شبیه خود آفریده و به آن قدرتی داده است که می تواند آنچه را بخواهد بیافریند.(10)
7. ماده ای که در تحقق اشیاء مورد نیاز است ، جز امکان تحقق و قوه صرف نیست . منشأ امکان نیز نقص وجود است .(11)
ملاصدرا به جای آن که بکوشد مسأله بازگشت بدن های خاکی را حل کند، این نظریه را مطرح می سازد که نفس انسانی در مسیر تکامل و اشتداد وجودی خود به جایی می رسد که بدنی متناسب خود را می سازد و این بدن ْ بدن ِ قیامتی او خواهد بود، نه همان بدن خاکی . بنابراین مسأله بازگشت ابدان مطرح نیست تا شبهه آکل و مأکول یا مفسده تناسخ پیش آید؛ مسأله آفرینش است و خلق و ایجاد.

ملاصدرا به این نتیجه می رسد که معادی که او اثبات کرده است همان معاد قرآنی و وَحیانی است و با تأمل در آیات و روایات به دست می آید: «حال که این اصول و مقدمات با تتبع در احادیث و تدبر در آیات تمهید گشت ، محقق شد که مُعاد (بازگردانده شده ) در مَعاد مجموع خود نفس و شخص آن و خود بدن و شخص آن است ، نه بدن عنصری دیگری آن گونه که غزالی برآن رفته است ؛ یا بدن مثالی آن گونه که اشراقی ها بر آن رفته اند. و این اعتقاد صحیح مطابق عقل و شرع و

موافق آیین و حکمت است . پس هر که درباره معاد به این نوع ایمان آورد و آن را تصدیق کند، به روز حساب و جزا ایمان آورده و حقاً مؤمن گشته است . و کوتاهی از این ایمان خواری ، بلکه کفر و نافرمانی است ».(12)
معاد در «اسفار»
ملاصدرا همان مسیری را که در «مبدأ و معاد» پیموده است با تفصیل بیشتر در «اسفار» می پیماید و برای اثبات معاد جسمانی مورد نظر خود یازده اصل فلسفی را تأسیس می کند. این یازده اصل، پس از کاستن سه اصل مشترک که در هفت مقدمه پیشین نیز آمده بود، عبارتند از:
1. وجود در هر چیزْ اصل و ماهیتْ تابع آن است .(13)
2. طبیعت وجود فی نفسه شدت و ضعف می پذیرد.(14

)
3. وجود، حرکت اشتدادی را می پذیرد.(15)
4. هویت و تشخص بدن به نفس آن است نه به جِرمش .(16)
5. قوه خیالی جوهری است مجرد، نه قائم به بدن .(17)
6. صور خیالی و ادراکی قائم به نفس هستند.(18)
7. ایجاد صورت های مقداری همواره نیاز ماده نیست .(19)

8. نفس انسانی شامل عوالم سه گانه است .(20)
صدرا از این اصول به همان نتیجه ای می رسد که در نقل قول او از «مبدأ و معاد» آورده شد.(21)
معاد در شواهد الربوبیه
ملاصدرا «مشهد چهارم» این کتاب را به این بحث اختصاص می دهد و در اشراق اول از این مشهد نیز هفت اصل را تأسیس می کند که همان اصول فلسفی یا فلسفی ـ عرفانیی هستند که در جاهای دیگر نیز به آن ها استناد کرده است .(22) آن گاه اشراق دوم را با این عنوان می آغازد:

«در تفریع نتیجه مطلوب بر اصول هفتگانه مذکور»(23) و از اصول پیشین خود چنین نتیجه گیری می کند: «چون اصول هفت گانه ْ مسلّم و مبرهن گشت ; ثابت و مسلم گشت که شخص مُعاد در روز قیامت هم از حیث نفس و هم از حیث بدن عیناً همان شخصی است که در دنیا می زیسته و این که تبدل خصوصیات بدن در نحوه وجود و مقدار و وضع و سایر امور، ضرری به بقای شخص بدن نمی رساند؛ زیرا تشخص و تعین هر بدنی فقط مرهون بقای نفس او با ماده عام و نامعلومی است

(که ضمن هر ماده خاص معینی تحقق می پذیرد) هرچند خصوصیات هریک تبدیل یابد; این است اعتقاد ما درباره معاد و هرکس آن را انکار کند، رکن بزرگی از ایمان را انکار کرده ، و عقلاً و شرعاً کافر و زندیق است و باید بسیاری از نصوص و احکام کتاب و سنت را نیز انکار کند»

.(24) این بود دیدگاه فلسفی ملاصدرا درباره معاد. هنگامی که این دیدگاه را در کتاب های مختلف ایشان تحلیل می کنیم ، به چند نکته می رسیم : نخست آن که وی طرح واحدی برای کار فلسفی خود دارد و در همه جا آن را دنبال می کند. وی در پروژه خود چند مرحله را دنبال می کند: اهمیت معاد را مطرح می سازد، اقوال مختلف را در این باره بیان می کند و مدعی می شود که بسیاری از

فلاسفه مسلمان، در عین اعتقاد به معاد روحانی، از اثبات معاد جسمانی ناتوان بودند، نظرگاه خود را درباره درستی معاد جسمانی ابراز می دارد، به تأسیس چند اصل فلسفی دست می زند و بر اساس آن ها معاد مورد نظر خود را ثابت می کند و سرانجام به شبهات معاد جسمانی طبق مشرب خود پاسخ می دهد.وی در هیچ جا سخنی از داشتن دو موضع درباره معاد به میان نمی آورد و همواره از یک موضع به این مسأله می پردازد. وی همه جا معادی را که به کمک اصول

فلسفی اثبات کرده است ، عین معاد قرآنی می داند و ادعا می کند که نخستین کسی است که معاد قرآنی را برهانی کرده است .صدرا بارها تصریح می کند که معاد قرآنی را به کمک اصول فلسفی و عقلانی اثبات کرده است؛ بنابراین نه تنها سخن از تفکیک نیست ، بلکه همواره شاهد آمیختگی شرع و فلسفه هستیم . ملاصدرا بارها ادعا می کند که به هیچ روی دست به تأویل آیات نزده است و معادی را که اثبات کرده با ظواهر آیات سازگار است و به همین دلیل می گوید که

عقیده او همان عقیده عامه مردم است . اما حق این است که وی در این جا نیز دست به تأویلی مهم زده است و آن تأویل در مفهوم جسم است . جسمی که ملاصدرا می گوید با جسمی که عامه می فهمند بسیار متفاوت است . ملاصدرا در این جا فهم عامه را تخطئه می کند، که اگر هم در این کار خود موفق باشد، باز عملاً از ظهور آیات دست کشیده است . این بحثی است که در جای دیگری باید به آن پرداخت ، اما یک نکته مسلم است و آن این که ملاصدرا همواره از یک دیدگاه به معاد می نگرد و آن را معاد جسمانی نیز می داند و حتی بر شیخ اشراق ایراد می گیرد که معادی را که ثابت نموده است ، مثالی است نه جسمانی .(25)

بررسی ادعای استاد حکیمی
استاد، ملاصدرا را تفکیکی می داند و این گونه استدلال می کند که ملاصدرا در مسأله معاد دو موضع یا به تعبیر ایشان دو «ایستار» دارد: یکی ایستار فلسفی که طبق آن معاد جسمانی را به یاری اصول فلسفی اثبات می کند(26) و دیگری ایستار وحیانی که طبق آن ملاصدرا پس از دریافت ناکامی عقل از اثبات معاد قرآنی، به تعالیم وحیانی روی می آورد و معادی را می پذیرد (معاد

عنصری) که عقل فلسفی به آن راه نمی برد و تنها باید آن را در پرتو اشراق وحی دریافت .(27) استاد بر این باور است که ملاصدرا: «مبنای وحیانی را از مشرب فلسفی و عرفانی تفکیک کرده و «معاد قرآنی» را عنصری دانسته است و آن را به صراحت پذیرفته و بر آن تأکید کرده و مستلزم هیچ گونه امتناعی ندانسته است ».(28) اگر ما باشیم و مکتوبات صدرا این ادعا ناپذیرفتنی است . استاد برای اثبات نظرگاه خود اقوالی را از ملاصدرا نقل می کند و نتیجه می گیرد که وی دارای این دو ایستار بوده است . این نقل قول ها مفصل هستند، و بررسی همه آن ها در این جا ممکن نیست . با این همه چند مورد را بررسی می کنیم.

یک : استاد سخن بلندی را نقل می کند که مرکز ثقل آن این بند است : «از آنچه گفتیم ، دانسته شد که وجود بهشت و دوزخ و دیگر احوال آخرت ، همان گونه که توده های عوام می فهمند و فهمشان به آن می رسد، حق است و مطابق واقع است بر حسب همان اعتقاد یقینی به آن

. و هرکس یک چیز از آن همه را انکار کند، پریشان گویی کرده (و سخن کفر گفته ) است و کارش تباه (و برون از هنجار) گشته است» .(29)استاد از این سخن ، نتیجه می گیرد که ملاصدرا از موضع فلسفی خود عدول کرده است . کافی است تا این نقل قول را در مرجع اصلی آن بخوانیم و متوجه شویم که این سخن نه تنها مؤید نظرگاه استاد نیست ، بلکه برعکس ، گویای همان موضع و ایستار یگانه و تغییرناپذیر صدرا در مسأله معاد است . ملاصدرا پس از تأسیس اصول خود و اثبات معاد جسمانی طبق مبنای فلسفی خویش ، به پاسخ گویی به شبهات معاد جسمانی می

پردازد. یکی از این شبهات ، مفسده تناسخ است به این بحث می رسد که چون عده ای از فلاسفه نتوانستند معاد جسمانی را مستدل کنند و از سوی دیگر آیات صریح قرآنی گویای معاد جسمانی است ، ناگزیر شدند که دست به دامان تأویل بزنند و بگویند که عرب های عصر بعثت توان عقلی بالایی برای فهم معاد روحانی نداشتند، لذا قرآن کریم به زبان تمثیلی با آنان سخن گفته است و این آیات ناظر به حقیقت دیگری هستند. صدرا پس از نقل این دیدگاه ، به شدت بر آن می تازد و می گوید که لازمه این سخن آن است که هدف تشریع ، گمراه ساختن مردم و فریفتن آنان باشد. سپس صدرا با ارجاع به آن اصول هفت گانه فلسفی، نتیجه می گیرد که معاد جسمانی

حق است و همه آنچه که عامه مردم از آیات می فهمند و بدان باور دارند درست است. در حقیقت ملاصدرا می گوید چون فلاسفه نتوانستند اصل معاد جسمانی را برهانی کنند، به بیراهه رفتند و چون من توانستم این کار بکنم ، دیگر نیازی به تأویل آیات مربوط به بهشت و دوزخ نیست و ظاهر آن ها روشن و معنای آن ها حقیقی است ؛ بنابراین این سخن صدرا یکی از نتایج همان معاد جسمانی فلسفی او است ، نه ایستار دیگری و نقض آن موضع قبلی . دو: استاد قطعه ای از صدرا درباره حشر ابدان به این شرح نقل می کند: «اعتقاد ما درباره محشور شدن بدن ها (انسان ها) در روز جزا، این است که بدن ها از قبر بیرون می آیند، به طوری که هر کس هر کدام از آنان را ببیند می گوید: این خودِ فلانی است ، این آن دیگری است ، بدون کمترین شک و تردیدی . و این عقیده

که این خودِ فلان کس است ، عقیده ای صحیح و مطابق واقع است ، نه این که بدن های مثالی و شَبَحی اشخاص باشد، بلکه بدن های انسان ها باید (در معاد و رستاخیز) آن چنان باشد که بر آن ها صدق کند که این خود آن انسان های دنیا و حقیقت آن هاست ، نه بدن های مثالی و ظلّی (سایه ای و شبحی )».(30)
استاد این سخن را ناقض قول به معاد جسمانی فلسفی دانسته ، به این نتیجه می رسد که این بدن های دنیوی هستند که از قبر بیرون می آیند: «نه این که از خیال نفس به صورت مثالی تولید شوند».(31)

اما اگر باز به متن اصلی مراجعه کنیم ، در می یابیم که این نقل قول نیز در جهت تثبیت معاد جسمانی فلسفی است . ملاصدرا پس از استنتاج از اصول هفت گانه خود و اثبات معاد جسمانی ، به پاسخ شبهه آکل و مأکول، می پردازد و می گوید تشخص هر فرد به نفس اوست ، نه بدن دنیایی وی . بنابراین وجود ماده مبهمه کفایت می کند و همان طور که بدن شخص در طول زندگی عوض می شود و این دگرگونی در تشخص او اثری ندارد، در آخرت نیز همین طور است . کافی

است در آخرت با دیدن فردی بگوییم که این همان شخص دنیایی است و سپس این سخن را، که استاد نقل کرده ، بیان می کند و این گونه نتیجه می گیرد: «بازگشت همان شکل و هیئت یا مثل آن لازم نیست ، بلکه آن چه لازم است ، شکلی و هیئتی و مقداری با حفظ تشخص است».(32) در این جا ملاصدرا باز طبق همان مبنای هفتگانه خودش مسأله معاد را حل می کند. پس اگر ما باشیم و متن اصلی ، بخشی که استاد حکیمی برای اثبات مدعای خود نقل کرده اند، گویای همان ایستار اول صدرا است ، نه ایستار دوم .

سه : استاد بخش دیگری را از ملاصدرا نقل می کند که هم از آن حجیت ظواهر را استخراج می کند و هم ایستار دوم را. استاد گزارش می دهد که ملاصدرا در ادامه تحقیقات خود چنین می گوید: «یکی (از این تحقیقات )، اثبات معاد جسمانی است ـ چنان که به زودی برای تو روشن

و آشکار خواهد شد ـ بر وجهی که مطابق ظواهر قرآن و احادیث باشد، و پیشینیان صالح امت بر آن اتفاق نظر دارند، بدون هیچ گونه تأویلی ، چنان که اهل تدقیق از متأخران بدان (تأویل ) دست یازیده اند، یعنی کسانی که خواستند میان منقول (شرع ) و آنچه را معقول (فلسفه ) پنداشتند جمع کنند، بدون ریاضتی حکیمانه و سلوکی مقدس ، از این رو ـ چنان که می بینی ـ از منقول و معقول هر دو خارج شدند».(33)

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

لیست کل یادداشت های این وبلاگ