سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رأی [درست] جز هنگام خشم پنهاننمی ماند . [امام حسن علیه السلام]
 
دوشنبه 95 شهریور 29 , ساعت 2:24 عصر

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله ناکثین (حزب پیمان شکن) فایل ورد (word) دارای 31 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله ناکثین (حزب پیمان شکن) فایل ورد (word)   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله ناکثین (حزب پیمان شکن) فایل ورد (word) ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله ناکثین (حزب پیمان شکن) فایل ورد (word) :

ناکثین (حزب پیمان شکن)

حضرت امیر (ع) پس از بیست و پنج سال کنار بودن از حکومت با اصرار مردم خلافت ظاهرى را قبول کرد و چون مردم با او بیعت کردند حضرت در ضمن خطبه اى سیره و روش حکومتى خود را که منطبق با قرآن و سنت پیامبر (ص) بود بیان نمود و عملاً از همان آغاز مطابق آنچه گفته بود عمل کرد. صراحت و عدالت حضرت امیر (ع) هر چند تودهئ مردم مسلمان را از ظلم هاى حکام قبل و بى عدالتى هاى گذشته رهانید و رضایت و آرامش آنان را فراهم ساخت اما در مقابل موجب

جبهه گیرى ثروتمندان و قدرت طلبان شد و آنان که در گذشته بواسطه نزدیک بودن به دستگاه خلافت از ثروت بى دریغ و ریاست برخوردار بودند با تساوى حقوق آنها با دیگر و کنار گذاشتن از قدرت از حضرت امیر (ع) فاصله گرفته و به این ترتیب سه گروه عمده در مقابل آن حضرت در طول خلافت کمتر از پنجسال قرار گرفتند. این سه گروه ناکثین, قاسطین, مارقین بودند که جنگهاى جمل, صفین, نهروان را برپا کردند, در اینجا توضیح مختصرى نسبت به این سه گروه ذکر کرده و ریشه مخالفتها و برخورد حضرت با آنها را بیان مى کنیم:

الف: جنگ جمل به رهبرى عایشه, طلحه و زبیر: جنگ جمل جنگ طبقاتى قریش در مقابل حضرت امیر (ع) بود. براى ریشه یابى این جنگ لازم است خصوصیات قریش را بررسى کنیم .

قریش خود را اولاد حضرت ابراهیم (ع) مى دانستند و کلیددار خانه خدا بودند خصوصاً بعد از عام الفیل که سپاهیان ابرهه براى نابودى کعبه حمله کرده و بامر خداوند نابود شدند قریش این واقعه را به خود گرفته و بى جهت خود را عزیز مى دانستند و امتیاز خاصى براى خود نسبت به تمامى عرب قأل بودند و اعراب هم آنان را احترام مى کردند لیکن قریش در عمل بسیار فاسد بودند. مثلاً در قماربازى کارشان به جایى مى رسید که خود را مى باختند و برده طرف مقابل مى

شدند یا در فساد جنسى ذوات الرایات داشتند ـ یعنى زنان روسپى که براى مشخص بودن خانه هایشان پرچمى سر درب منزل نصب کرده بودند ـ و غیر از بنى شام که نسلشان پاک بود افراد صحیح النسب در آنها کم بود و از جهت اقتصادى هم قریش اکثراً مترف و خوشگذران بودند اینها سالى دوبار به سفر تجارت مى رفتند تابستان به ایران یا روم و زمستان به یمن و حبشه کاروانهاى تجارتى مى بردند و از این راه ثروتهاى کلانى بدست آورده بودند مانند طلا, نقره, عود, بخور, ابریشم, غلام و کنیز; ایشان همانهایى بودند که از آغاز بعثت در مقابل پیامبر (ص) جبهه گرفتند و آن همه آزار و شکنجه و توهین به پیامبر اکرم (ص) و مسلمین صدر اول در مکه وارد ساختند بطوریکه بعضى از مسلمین مجبور به هجرت به حبشه شدند و پیامبر (ص) و نزدیکان و یارانش سه سال و اندى در سخت ترین

محاصره اقتصادى در شعب ابیطالب محصور گشتند و بالاخره مجبور به هجرت به مدینه شدند. در مدینه نیز قریش آن حضرت را آسوده نگذاشت و جنگهاى زیادى چون بدر, احد, خندق و; را علیه مسلمین بر پا کردند و قبأل یهود را که هم پیمان مسلمین بودند علیه آنها تحریک نمودند. آزار قریش بحدى بود که پیامبر دوبار آنها را لعنت نمود یکى زمانیکه عقبه شکمبه گاو یا گوسفندى را بر سر آن حضرت که در حال سجده بودند ریخت. حضرت فاطمه به گریه افتاد و کثافتها را از سر و کمر پیامبر کنار زد. پیامبر سر بلند کردند و سه مرتبه فرمودند: |^|اللهم علیک بقریش.

در مورد دیگرى هم فرمودند: |^|اللهم علیک الملا من قریش.
(البته مکتب خلفا این روایت را بدینگونه توجیه نمود که منظور پیامبر از قریش در این موارد همان سران قریش بودند که درجنگهاى با مسلمین کشته شدند).1 بالاخره اسلام با امدادهاى الهى پیش رفت و سرانجام مکه بدست پیامبر (ص) فتح شد و سران قرش به ناچار اظهار اسلام کردند ولى ظهور روحیه برترىطلبى در آنها وجود داشت. واقعه زیر این مطلب را تایید مى کند: روزى سلمان و بلاص وصهیب نشسته بودند, ابوسفیان بر ایشان گذشت. ایشان چون او را دیدند با

هم گفتند: شمشیرهاى خدا گردن این دشمن بزرگ خدا را نزد. ابوبکر که سخنان ایشان را مى شنید با ناراحتى گفت: آیا بر ضد شیخ قریش این گونه سخن مى گوئید؟ آنگاه از گفتار نابجاى خود هراسناک شد و به شتاب نزد پیامبر اکرم (ص) آمد و حادثه را باز گفت. رسول اکرم (ص) فرمود: شاید تو برادران مسلمان خود را ناراحت کرده باشى.

اگر اینان از تو ناراضى باشند خدا بر تو غضب مى کند.
ابوبکر نزد سلمان و یارانش آمد و از آنها عذرخواهى کرد .2 پس از فوت پیامبر (ص) هم همین قریش در سقیفه گفتند:
پیامبر (ص) از قریش بوده و غیر قریش براى حکومت و امارت صلاحیت ندارد.

و به این ترتیب خلافت را ـ بطوریکه در بحث سقیفه خواندیم بدست گرفتند و حکومت قریشى بر پا کردند خصوصاً در زمان عمر که قبایل عرب را در شهرهاى نوبنیاد بصره و کوفه اسکان داد و قریش را در مدینه نگاه داشت و زمینهاى مدینه را بین آنها تقسیم کرد و با ایجاد نظام طبقاتى دوباره ثروتها در دست قریش انباشته شد و ایشان صاحب باغها و زراعتها و خانه ها و برده ها شدند و بجاى شاهان و کسرى وقیصر و مقوقس افرادى از قریش حکومت شهرها و امارت لشکرها را بدست گرفتند و گنجینه پادشاهان به مدینه منتقل شد و بین اطرافیان دستگاه خلافت که غالباً از قریش بودند تقسیم گشت. قریش با این ثروتها برده ها خریده و آنها را به کار مجانى وا داشتند و زمینهاى اطراف مدینه و شهرهاى دیگر را که در اختیار آنها بود آباد کردند.

مثلاً عثمان در خیبر, وادى القرى و جاهاى دیگر املاک داشت. طلحه و زبیر در بصره, کوفه, مصر املاک داشتند.
مروان خانه اش در مدینه بقدرى بزرگ بود که وقتى مردم در زمان یزید علیه بنى امیه قیام کردند, بنى امیه با موالى شان که هزار نفر بودند در خانه او گرد آمدند و نیز عبدالرحمن بن عوف بقدرى ثروت جمع کرده بود که وقتى پس از مرگش طلا و نقره هایش را براى تقسیم بین ورثه نزد عثمان آوردند کسیکه یک طرف

مجلس نشسته بود فرد طرف مقابل را نمى دید و نیز عمرو عاص با استفاده از قدرت خود به اسم جزیه و مالیات, ثروت کلانى جمع کرده بود مثلاً وقتى که در افریقا منطقه اى را فتح کرد جزیه و مالیاتى سنگین بر آنان مقرر نمود و در عهده نامه نوشت: اگر از درآمد سالیانه تان نتوانستید مالیات را بپردازید باید زن و فرزندتان را بفروشید و این مبلغ را بدهید.3 قریش با تصاحب قدرت و ثروت, دیگر مسلمانها را کنار زدند در نتیجه انصار به فقر و تنگدستى مبتلا گشتند پیامبر

(ص) این واقعه را پیشگوئى نموده و قبلاً فرموده بود: بزودى بعد از من کنار زده مى شوید و دیگران خود را بر شما مقدم داشته از غنایم جنگى و ریاست و حکومت محرومتان مى کنند صبر کنید تا در روز قیامت کنار حوض کوثر بر من وارد شوید.4 واقعه زیر فقر انصار را نشان مى دهد: معاویه در زمان خلافتش از شام به مدینه آمد مردم با اسب به استقبالش رفتند جز انصار که از تنگدستى مال سوارى نداشتند تنها ابو قتاده مسافت کمى پیاده رفته بود. وقتى معاویه به او رسید گفت:

همه مردم به استقبال من آمدند غیر از شما گروه انصار؟! ابوقتاده گفت: ما وسیله سوارى نداشتیم که بیأیم.
معاویه با طعنه پرسید:
پس شترهاى آبکشتان چه شد؟ (چون اهل مدینه براى آبیارى زراعت با شتر از چاه آب مى کشیدند). ابوقتاده جواب زیبأى داد و گفت: در جنگ بدر وقتى که در رکاب پیامبر (ص) با شما قریش مى جنگیدیم آن شترها را از دست دادیم. و پیامبر (ص) فرمود: که بعد از من عده اى خود را در مال و مقام بر شما مقدم مى دارند.

معاویه پرسید: پیامبر به شما چه دستور داد؟ ابوقتاده گفت: دستورداد صبر کنیم .
معاویه گفت: پس صبر کنید!.
بعد که وارد مدینه شد به همه جوأزى بخشید اما به انصار هیچ نداد5

خلاصه همان قریش که در مکه بودند و در عین بت پرستى خود را صاحب کعبه و اولاد ابراهیم مى دانستند و آن همه با پیامبر (ص) کارشکنى و آزار مى کردند پس از پیروزى اسلام ظاهراً اسلام آورده به مدینه آمدند و در مدینه تشکل یافتند و خود را نماینده و صاحب اسلام معرفى کردند. کار بجأى رسید که پس از وفات عمر و هنگام بیعت گرفتن براى عثمان, عمار یاسر به سخن ایستاد و گفت:

اى مردم! خداوند ما را به پیامبرش گرامى و به دینش معزز داشت, این امر ـ حکومت ـ را از خاندان پیامبرتان کجا مى گردانید؟ در اینجا مردى از قریش از قبیله بنى مخزوم که پدر عمار آزاد کرده و مادرش سمیه, کنیزشان بود گفت: اى پسر سمیه از حد خود تجاوز کردى تو را چه رسد که در کار قریش که مى خواهد براى خود حاکم تعیین کند دخالت مى کنى؟!6 خود خواهى قریش به اینجا ختم نشد آنها براى سیادت خود دست به جعل احادیثى زدند و آنها را به پیامبر (ص) نسبت دادند به چند مورد از این احادیث اشاره مى کنیم:

1ـ بعد از این ـ فتح مکه ـ تا روز قیامت فردى از قریش را نمى شود کشت.7 2ـ هر که به قریش توهین کند خدا او را پست کند.8 3ـ مردم در امر حکومت تابع قریشند ـ آقأى مال قریش است ـ مسلمان این امت, تابع مسلمان قریش و کافرشان تابع کافر قریش است .9 4ـ حکومت از آن قریش است حتى اگر دو نفر روى زمین باشند قریش باید بر آنها حکومت کند.10 5ـ امر قریش را فرمان برید و کارى به کارهایشان نداشته باشید.11 با نقل اینگونه روایات, سیادت قریش را مشروع جلوه دادند و خون آنها را تا قیامت حفظ کردند و حکومت را مخصوص آنها نمودند. حکومت افریقا بدست عمرو عاص و حکومت ایران بدست سعد وقاص و حکومت شام بدست معاویه افتاد. پادشاهان ممالک اسلامى همه از قریش شدند. بینشى که این احادیث نتیجه مى دهد همانند عقایدى است که بنى اسرأیل و یهود براى آقایى خودشان بر سایر بشر به دروغ قأل اند.

حضرت امیر (ع) که به حکومت رسید این هرم طبقاتى را درهم شکست و بیت المال را بالسویه بین مردم تقسیم کرد و همچون پیامبر اکرم (ص) فرقى بین قریشى و غیر قریشى نگذاشت حتى خودش مانند بقیه مسلمین سه دینار برداشت و قنبر غلام ایشان هم سه دینار. در انتصابات هم از افراد غیر قریشى استفاده کرد و انصار را به امارت ولایات منصوب نمود مثلاً عثمان بن حنیف را والى بصره و بردارش را والى مدینه و قیس بن سعد بن عباده و پس از او مالک اشتر را والى مصر و دیگرى را والى اسکندریه کرد. در مقابل معاویه را از حکومت شام عزل نمود و درخواست طلحه و زبیر را براى احراز مقام رد کرد. البته یکى دو نفر از قریش را نیز به حکومت گماشت لکن انحصار حکومت در قریش را از بین برد.

اینها که بعد از عثمان خیال کردند با یک قریشى ـ حضرت امیر (ع) ـ بیعت کرده اند, در همان آغاز خلافت حضرت امیر (ع) متوجه شدند که سیادت و بزرگى دروغین آنها با ضربت وصى حقیقى پیامبر (ص) درهم شکست بطوریکه عمروعاص پس از بیعت حضرت امیر به قصد تحریک معاویه علیه آن حضرت در نامه اى به او نوشت: چه خواهى کرد آنگاه که هر چه دارى از تو گرفته شود ـ مانند درختى که پوست, آنرا از تنه اش جدا کرده لختش کنند ـ آنچه مى توانى بکن 12 .

اینجا بود که قریش در مقابل آن حضرت جبهه گیرى کردند و طلحه و زبیر و دیگرانى که با حضرت امیر (ع) بیعت کرده بودند به مخالفین آن حضرت پیوستند و خون عثمان را بهانه قرار دادند و با ملحق شدن به عایشه وجهه اى براى خود کسب نمودند. چرا که دستگاه خلافت خصوصاً ابوبکر و عمر, عایشه را بسیار بزرگ جلوه داده بودند همچنانکه پیامبر (ص) مقام حضرت زهرا (س) را بزرگ معرفى کرده بود چنانکه این آیات بیانگر فضیلت حضرت زهرا (س) مى باشد((انما یرید الله

لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً)) و ((قل تعالوا ندع ابنا نا و ابناکم و نسانا و نساکم و انفسنا و انفسکم))در هر صورت عایشه ام الموئمنین در جامعه اسلامى آنروز بقدرى مهم مطرح شده بود که توانست فتوا به قتل خلیفه دهد و بگوید: 13عثمان را بکشید که کافر شده است خلاصه مخالفین به سرکردگى طلحه و زبیر و مروان دور عایشه گرد آمدند و به بصره رفتند و در مقابل عثمان بن حنیف والى حضرت امیر (ع) در بصره جبهه گیرى کردند عثمان بن حنیف به ایشان گفت: شما خود فتوا به قتل عثمان دادید قصاص را از خودتان آغاز کنید.

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

لیست کل یادداشت های این وبلاگ