
تحقیق رابطه جهتگیری مذهبی و خود مهارگری فایل ورد (word) دارای 15 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد تحقیق رابطه جهتگیری مذهبی و خود مهارگری فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه تحقیق رابطه جهتگیری مذهبی و خود مهارگری فایل ورد (word)
چکیده
مقدمه
روش پژوهش
یافتهها
نتیجهگیری
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه تحقیق رابطه جهتگیری مذهبی و خود مهارگری فایل ورد (word)
نهج البلاغه، ترجمه محمددشتی، قم، دفتر نشر الهادی،
کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه 1365، (ج2و5)
حر عاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعه، قم، موسسه آلالبیت، 1409 ق، ج2 و 27
مجلسی، محمدتقی، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء ،1404 ق، ج11،1و12
نوری طبرسی، حسین، مستدرک الوسائل، قم، موسسه آلالبیت، 1408ه.ق، ج 2
آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی،1366
آذربایجانی، مسعود، تهیه و ساخت آزمون جهتگیری مذهبی با تکیه بر اسلام، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، موسسه چاپ زیتون، 1382
آذربایجانی، مسعود، درآمدی بر روان شناسی دین، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1385
جان بزرگی، مسعود، «جهتگیری مذهبی و سلامت روان»، پژوهش در پزشکی دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی شهید بهشتی، ش4،
بیانی، علی اصغر و همکاران، «بررسی رابطه ی جهتگیری مذهبی با اضطراب و افسردگی در دانشجویان»، علمی پژوهشی اصول بهداشت روانی، ش3 ،1387
بهرامی احسان، هادی، «ابعاد رابطه میان جهت گیری مذهبی و سلامت روانی و ارزیابی مقیاس جهت گیری مذهبی »، روان شناسی و علوم تربیتی، ش 69 ،
هومن، حیدر علی، استنباط آماری در پژوهش رفتاری، تهران، سمت، 1385
Tangney, J. P., et al., High self ـ control predicts good adjustment, less pathology, better grades, and interpersonal success. Journal of Personality, 2004, 72, 271-
Michael E. McCullough & Willoughby, L. B. pian, Religion, Self – Regulation, and Self – Control: Associations, Explanations,and Implications. Psychological Bulletin, 2009, Vol. 135, No. 1, 69 –
Baumeister, R. F., & Vohs, K. D, Handbook of Self – Regulation: Research, Theory, and Application. NewYork: Guilford Press,
Baumeister, R. F., & Exline, J. J, Virtue, personality, and social relations: Self ـ control as the moral muscle. Journal of Personality, 67, 1999, 1165 –
Jensen – Campbell, L.A., et al., Agreeableness, conscientiousness and effortful control processes. Journal of Research in Personality, 36, 2002, 476 –
Paloutzian .Raymond. F, Park .Crystal. L, Handbook of the psychology of religion and spirituality. New York, Guilford Press,
Desmond, S. A., et al., Religion, prosocial learning, self control, and delinquency Manuscript submitted for publication, 2008.-
چکیده
پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه جهتگیری مذهبی اسلامی و عوامل آن، با خودمهارگری در میان زنان و مردان و نیز رابطه این عوامل با سطح اقتصادی و اجتماعی انجام شده است. برای انجام این پژوهش، 120 نفر از دانشجویان با روش تصادفی انتخاب شدند و پرسشنامههای جهتگیری مذهبی ـ اسلامی و خودکنترلی را تکمیل کردند. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از آزمونهای همبستگی پیرسون، t مستقل و تحلیل واریانس یک طرفه نشان داد که بین عامل جهتگیری مذهبی و عامل اخلاق با خودمهارگری رابطه معناداری وجود دارد. در گروه مردان، عامل عقاید ـ مناسک و خودمهارگری دارای رابطه معناداری است. از سوی دیگر، تفاوت میانگین جهتگیری مذهبی و عامل اخلاق در دو طبقه خودمهارگری بالا و پایین معنادار است؛ اما تفاوت معناداری در عامل عقاید ـ مناسک مشاهده نمیشود. بین سطوح اقتصادی خانواده، در عوامل جهتگیری مذهبی افراد، تفاوت معناداری وجود ندارد؛ اما بین این سطوح در میانگین خودمهارگری تفاوت معناداری وجود دارد. بنابراین، با افزایش نمره مذهبی افراد، نمرههای خودمهارگری آنها افزایش مییابد و هرچه تقید به اخلاق بالاتر میرود، توانایی در خودمهارگری افزایش مییابد. همچنین با افزایش تقید مردان در مناسک ـ عقاید اسلامی، بر میزان خودمهارگری آنها افزوده میشود. ازسوی دیگر، افراد با خودمهارگری بالا، در مقایسه با افراد دارای خودمهارگری پایین سطوح بالاتری از جهتگیری مذهبی رانشان میدهند و با تغییر سطوح اقتصادی افراد، تفاوتی در سطح دینداری آنها مشاهده نمیشود
کلید واژهها: جهتگیری مذهبی، اخلاق، عقاید ـ مناسک، خودمهارگری
مقدمه
در دهههای اخیر مطالعه علمی دین و بررسی رابطه آن با متغیرهای روانشناختی کانون توجه پژوهشگران مختلف قرار گرفته است. در واقع، دین یک نیروی روانشناختی است که میتواند بر روی نتایج زندگی انسانی تأثیر بگذارد.گستردگی این نتایج در سه حیطه بهداشت، بهزیستی روانی و رفتار اجتماعی را میتوان به وضوح از مطالعات پژوهشگران دریافت
احتمال زندهماندن افراد با سطح دینداری بالاتر، در هر موقعیت بیشتر از دیگران بوده، و حضور مکرر در شعائر دینی با کاهش مرگ و میر همراه است
34 درصد از 130مطالعه انجام گرفته، نشاندهنده تأثیر مثبت و معنادار دینداری بر افسردگی و اضطراب است
تحقیقات در ایران نیز رابطه مثبت و معنادار مذهبی بودن و سلامت روانی را اثبات کرده است. همچنین رابطه منفی و معنادار جهتگیری مذهبی و افسردگی و اضطراب در میان دانشجویان به اثبات رسیده است. و
در حیطه اجتماعی نیز در یک فراتحلیل از 60 مورد معلوم شد که دینداری با میزان پایین بزهکاری و جرم ارتباط داشته است. پژوهشهای دیگر نیزنشان میدهد نوجوانانی که از سطح بالاتری از دینداری برخوردارند، میزان پایینتری از انحراف جنسی و نیز بارداری خارج از حیطه قانونی را گزارش میکنند
امّا اساساً دین چگونه بر روی این سه حیطه تأثیر میگذارد؟ پژوهشهانشان داده است که نیروی «خود مهارگری» در عرصههای مختلف زندگی، تعیین کننده موفقیت است. ارتباط خودمهارگری با سازگاری روان شناختی، روابط بین فردی، پیشرفت در تکالیف و عملکرد تحصیلی اموری است که پژوهشگران رابطه مثبت و معنادار آن را نشان دادهاند. رابطه منفی خودمهارگری و میزان بزهکاری و مصرف الکل نیزنشان داده شده است. از یک طرف بعضی از دانشمندان علوم اجتماعی تأخیر در ارضای خواستهها را یکی از رفتارهای پویا و بنیادی افرادی میدانند که به زندگی پس از مرگ معتقدند. بر همین اساس، وانر و آزکن نشان دادند که افراد با دینداری بالاتر، آینده را بیش از افراد کمتر مذهبی در تصمیمگیریهای فعلی خود در نظر میگیرند. از طرف دیگر، پژوهشهای شخصیتینشان میدهد که افراد در ابعاد شخصیتی با وجدان بودن و سازگاری بالا در حفظ اصول و قوانین برای انجام وظیفه، بهتر از دیگران ظاهر شده، در بازداری از یک پاسخ غالب و مسلط در برابر پاسخ غیرغالب بهتر نمایان میشوند. در عین حال، این افراد با نمرههای بالا در ابعاد شخصیتی مذکور، سطح دینداری بالاتری را بروز میدهند. پژوهش ساروقلو به این نتیجه منجر شد که میان پنج عامل بزرگ شخصیت، «توافق» و «باوجدان بودن» پایاترین همبستگی را با دیندارینشان میدهند. توافق و با وجدان بودن شامل جنبه خودمهارگری میباشد؛ زیرا این عوامل به ترتیب متضمن توانایی «سازگاری» رفتار شخص با آرزوها و احساسات دیگران و توانایی تحمل خواستهها میباشند
همچنین محققان دریافتند که عامل «G» در تست 16عاملی شخصیت کتل، تنها عاملی است که قویترین ارتباط را با گرایش به مسیحیت نشان داده است
در یک فرا تحلیل توسط باگ و رابرتز معلوم شد افراد «با وجدان» (که مشخصاً شامل خودمهارگری است)، سطوح بالاتری از فعالیت بدنی، مصرف کمتر الکل و مواد مخدر، عادات خوراکی سالمتر و رانندگی ایمنتر را در مقایسه با افراد کمتر وظیفهشناس نشان میدهند. همچنین شواهدی مبنی بر رابطه منفی خودمهارگری و جنایتکاری وجود دارد. پس خودمهارگری نیز با سه حیطه بهداشت، بهزیستی روانی و رفتار اجتماعی روابط معناداری را نشان میدهد. در حالی که به پژوهشهای نشان دهنده ارتباط این نتایج با سطح بالای دینداری اشاره کردیم
بنابراین، میتوان گفت دینداری با خودمهارگری در مسیر زندگی انسانی مرتبط است و این رابطه باید سهم بسزایی در تبیین ارتباطات دینداری با نتایج مهم زندگی داشته باشد
پژوهش حاضر بر آن است تا به بررسی رابطه بین جهتگیری مذهبی اسلامی و خودمهارگری بپردازد تا بتواند در تبیین چگونگی تأثیرگذاری دین بر بهداشت، بهزیستی روانی و رفتارهای اجتماعی، این هدف را دنبال کند که عامل خودمهارگری میتواند تبیینگر روابط ذکر شده باشد. با توجه به رویکرد اسلامی پژوهش، اهمیت توصیههای مکرر دین اسلام مبنی بر توسعه و تقویت نیروی خودمهارگری در روان آدمی هرچه بیشتر آشکار شده و در پی آن، برای ارتقای سطح سلامت افراد و جامعه، به تقویت عامل خودمهارگری، آن هم از طریق آموزههای دین اسلام پرداخته شود
در پژوهشهای انجام شده، پژوهشی با موضوع بررسی رابطه دینداری اسلامی با عامل مستقل خودمهارگری دیده نمیشود و در پژوهشهای ایرانی نیز پژوهش مستقلی در این زمینه یافت نمیشود
فرضیه اصلی پژوهش این است که جهتگیری مذهبی اسلامی با خودمهارگری رابطه مثبت معناداری دارد. فرضیههای دیگر پژوهش عبارتاند از: 1 عقاید ـ مناسک مذهبی به منزله یکی از عوامل جهتگیری مذهبی اسلامی با خودمهارگری ارتباط مثبت معناداری دارد؛ 2 اخلاق اسلامی به مثابه یکی دیگر از عوامل جهتگیری مذهبی، رابطه مثبتی با خودمهارگری دارد. پرسشهای این پژوهش عبارتاند از اینکه آیا بین میانگین جهتگیری مذهبی زنان و مردان در خودمهارگری بالا و پایین تفاوت معنادار وجود دارد؟ آیا سطح اقتصادی و اجتماعی خانواده، رابطه مثبتی با سطح دینداری و خودمهارگری افراد دارد؟
روش پژوهش


مقاله رابطه بین هنر و جامعه فایل ورد (word) دارای 29 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله رابطه بین هنر و جامعه فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله رابطه بین هنر و جامعه فایل ورد (word)
چکیده
هنر، جامعه، زیباشناسی
1- فقدان قطعیت
2- خاستگاه ها – یک پرسش خطا
3- حقیقت حیات و مرگ هنر
4- در باب رابطه ی میان هنر و جامعه
چهار تز در باب زیبایی شناسی انتقادیI
نتیجه گیری
منابع وماخذ
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله رابطه بین هنر و جامعه فایل ورد (word)
1 حقیقت و زیبایی (درسهای فلسفه هنر) _ بابک احمدی، انتشارات زرین، تهران/
2 فلسفه هنرها (درامدی بر زیبایی شناسی)، گوران گراهام، ترجمه مسعود علیا، انتشارات ققنوس، تهران/
3 ساختار وتاویل متن _ بابک احمدی، انتشارات مرکز، نشر مرکز، تهران/
4 زیبا شناسی انتقادی ( گزیده نوشته هایی در باب زیبایی شناسی) ترجمه امید مهرگان، انتشارات گام نو، تهران/
هنر، جامعه، زیباشناسی
1- فقدان قطعیت
امروزه ناگفته پیداست که هیچ از آنچه مربوط به هنر است، ناگفته و، از آن بیش، نااندیشیده پیدا نیست. همه چیز در باب هنر، مساله دار شده است، زیست درونی اش، رابطه اش با جامعه، حتی حق وجود داشتن اش ممکن است کسی گمان برد که فقدان نوعی رهیافت شهودی و ساده لانه به هنر، از خلال گرایش به بازار اندیشی فزونی گرفته، تعدیل خواهد شد، تاملی که دست می یازد به بخت و اقبالی برای پرکردن حفره ی امکان های نامتناهی. این امر رخ نداده است آنچه نخست همچون نوعی رونق و گسترش هنر به چشم می آمد، به ضد آن بدل شد. گستره ی عظیم امر پیش بینی نشده ای که جنبش های هنری انقلابی حول و حوش 1910 آغاز به کاوش در آن کردند، به وعده ی آن شادمانی و ماجراجویی که نویدش را داده بود وفادار نماند. آنچه در عوض رخ داد این بود که فرایندی که در آن زمان آغاز شد به فرسودن همان مقولاتی انجامید که دلیل وجودی خودش را تشکیل می دادند شمار هر دم فزاینده ای از چیزهای هنری، به درون گردابی از تابوهای جدید فروکشانده شد و هنرمندان بجای کام گرفتن از آزادی تازه یافته ی شان، شتابان به جستجوی نوعی شالوده ی فرضی برای آنچه می کردند بودند. این جهش به سوی نظم و سامان نوین هر چند سست پایه در حکم بازتابی است از این واقعیت که آزادی مطلق در هنر که از گونه ای خاص است – ناآزادی ابدی کلیت اجتماعی را نقض می کند از این روست که جایگاه و کارکرد هنر در جامعه نامتقن و فاقد قطعیت شده است. به سخن دیگر، خودمختاری که هنر پس از رهانیدن خود از قید و بند انسانیت بود همپای غیرانسانی تر شدن جامعه، هنر غیرخود آیین تر شد. آن عناصر بر سازنده ی هنر که سرشار از آرمان انسانیت بودند نیروی خود را از دست داده اند
مع الوصف، خودآیینی در حکم زمینه ای تغییر ناپذیر از هنر است کوشش برای کاهش خودناباوریهای هنر تردیدهایی که به طور اتفاقی در خود هنر به بیان در می آیند. با تفویض نوعی نقش اجتماعی بدان بی فایده است اقداماتی از این دست عقیم می مانند ولیکن امروزه هنر از خود علایم کورشدگی نشان می دهد یکی از خصایص هنر از زمانهای بسیارا دور یعنی خصیصه ی کوری در عصر رهایی بخشی به امری سرشت نما بدل شده است آن هم به رغم و به خاطر این واقعیت که همانگونه که هگل دریافت هنر دیگر نمی تواند بکوشد که هنر ساده لانه باشد. امروزه روز خبرگی هنری خود را با ساده دلی یی از گونه ی متفاوت قوی تر در هم می آمیزد، ساده دلی یی که در حکم عدم قطعیت در خصوص هدف هنر و شرایط هستی مستمراش است آیا هنر وقتی از اهداف بیرونی آزادی کامل یافت شالوده اش را از دست نداد؟ پرسش هایی از این دست، انگشت برسرشت اصالتاً تاریخی زیباشناسی می گذراند
گفته می شود که آثار هنری جهان تجربی واقعی را پشت سرمی گذارند. و نوعی قلمرو متضاد خاص خود به وجود می آورند، قلمرویی که موجودیتی همچون جهان واقعی دارد. این دعوی باطل است، زیرا تلویحاً آنچه هست را به نحوی پیشین تصدیق و تایید می کند، بی توجه به اینکه محتوای اثر هنری ممکن است چه اندازه تراژیک باشد آن دسته کلیشه ها درباره ی هنر که می گوید هنر افروخته ای از اسرور و هارمونی را فراز یک جهان ناشاد و از هم گسسته ی واقعی به وجود می آورد. نفرت آور و زننده است زیرا با نگاه کردن صرفاً به کردارهای منحط بورژوازی نظیر استخدام هنر به عنوان نسخه پیچی برای تسکین و تسلی، از هر نوع مفهوم استوار و صریح هنر، مضحکه می سازد نیز این کلیشه ها دلالت بر زخم های خود هنر دارند هنر با گسستن اش از دین و حقیقت رستگاری بخش آن توانست شکوفا شود


مقاله رنگرزی نخ های پشمی فایل ورد (word) دارای 18 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله رنگرزی نخ های پشمی فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله رنگرزی نخ های پشمی فایل ورد (word)
چکیده:
مقدمه :
روناس (Rubia Tinctorum )
اسپرک(weld)
پوست گردو( Walnut Hull)
آزمایشها: 1- وسایل و مواد مورد نیاز
2- آماده سازی کالای پشمی
3- عملیات دندانه دادن
4- عملیات رنگرزی
5- استحکام نمونهها
6- ثبات شستشویی و ثبات نوری
بحث و نتایج :
1- استحکام نمونهها
2- ثبات رنگ
نتیجهگیری:
مراجع:
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله رنگرزی نخ های پشمی فایل ورد (word)
[2] McKenna,N., “Medieval Textiles”, Complex Weavers` Medieval Textile Study Group, pp1-10, v.29, Sept
[3]Kerry, G., and Cooke, G., “Dyes from plants: Past usage, present understanding and potential”, Plant Growth Regulation, pp57-69, V.34,
[4] Kramer, J., “Plants and Processes”, Charles Scribner`s Sons, New York, N.Y.,
[5] Ferreira, E., Hulme, A., McNab, H., and Quye, A., “The natural constituents of historical textile dyes”, Chemical Society Reviews, pp329-336, v.33,
[6] Cristea,D., and Vilarem, G., “Improving light fastness of natural dyes on cotton yarn”, Dyes and Pigments, pp238-245, v.70,
8 ویکتوریا جهانشاهی افشار، ” فرآیند و روشهای رنگرزی الیاف با مواد طبیعی”، انتشارات دانشگاه هنر، تهران،
چکیده
رنگزاهای طبیعی روناس، پوستگردو و اسپرک و همچنین سه رنگ متالکمپکس به منظور رنگرزی نخهای پشمی مورد استفاده قرار گرفتند. نخهای پشمی به دو روش متاکروم (همزمان دندانه-رنگرزی) و روش باتوکروم (اول دندانه سپس رنگرزی) به وسیله رنگزاهای طبیعی تحت عملیات رنگرزی قرار گرفتند و همچنین کلافهای پشمی در شرایط اسیدی با سه رنگ متاکمپلکس رنگرزی شدند. جهت مقایسه خصوصیات نمونههای رنگرزی شده با رنگرزاهای طبیعی و مصنوعی، ثباتهای شستشویی و ثبات نوری و همچنین استحکام نمونهها طبق روش استاندارد اندازهگیری شد و نتایج مورد بررسی قرار گرفت
مقدمه
رنگرزی فرایندی است برای رنگ کردن الیاف، نخ ویا پارچه که توسط آن رنگ جزئی از لیف میشود. تکنیکهای اولیه رنگرزی بر اساس فشردن خردههای گیاهان رنگزا برروی الیاف بوده است و به مرور زمان روشهای استفاده از گیاهان رنگزا پشرفت نمود و از روشهای جوشاندن کالا با گیاهان رنگزای متفاوت مورد استفاده قرارگرفت که امروزه به یک پروسه کاملا علمی و پیچیده تبدیل شده است
تا قبل از قزن بیستم، تمام رنگهای مصرفی ، طبیعی بودند بدین معنی که منبع دیگری به منظور تولید رنگزا وجود نداشت. قدیمیترین رنگ ساخته بشر از مخلوط کردن روغن حیوانات با نوعی گل افرا بود تا اینکه بشر به خاصیت رنگ دهی مواد گوناگون پیرامون خود پیبرد برخی از رنگینه های معمول در آن زمان عبارتند از : روناس، وسمه، حنا، نیل و رنگینه های معروف قرمز دانه و ارغوانی تیران (Tyrian Purple) نیز رنگینه هایی کمیاب بودند. در واقع مواد رنگزای آن زمان از گیاهان، حشرات، چوب درختان، نرمتنان دریایی و یا مواد معدنی طبیعی استخراج میشدند. گیاهان زیادی وجود دارند که رنگینه هایی مناسب رنگرزی تولید میکنند و بسیاری نیز بطور وسیع در گذشته کشت میشدند. حدود 80درصد رنگهای گیاهی در هند یافت میشوند. به احتمال زیاد یکی از مشهور ترین رنگینه ها در گذشته، رنگینه ارغوانی تیران (Tyrian Purple) بوده است که از یک نرم تن (حلزون) مدیترانه ای گرفته میشده است. فنیقیهای اهل تیر (tyre ) در لبنان قبل از تاریخ ظهور خط ، قادر بودند این رنگینه گران قیمت را تولید کنند. در بسیاری از مناطق دیگر نیز رنگینه های ویژه و معروفی تولید میکردهاند
ارزش یک رنگینه تنها به قابلیت دسترسی به آن نیست، بلکه ثبات و دوام آن در طی مصرف روزمره آن مهم بوده و بایستی در برابر عواملی از قبیل شستشو، سایش، تابش خورشید، عرق بدن و بسیاری عوامل مهم دیگر بدون از دست دادن مقدار زیادی از رنگ خود، دوام بیاورد. فام و شفافیت یک رنگینه نیز از عواملی هستند که در ارزش گذاری روی آن مؤثرند
روناس (Rubia Tinctorum )
این گیاه از تیره (N.O.Rubia ceae) بوده و محل رویش آن جنوب اروپا (شامل جنوب بریتانیا)، کشورهای مدیترانه ای، شمال آفریقا و برخی مناطق در آسیا میباشد. مهمترین عامل در رنگرزی با روناس، عمر ریشه میباشد
اسپرک(weld)
اسپرک از مهمترین رنگهای زرد طبیعی میباشد. اسپرک گیاهی دوساله، بی کرک، دارای ساقه راست، زاویه دار و به ارتفاع نیم تا یک متر است. میوه آن کپسول کوچک نوک تیز، کمی شبیه به کنجد است که پس از رسیدن شکافته شده و ماده رنگی آن خارج میشود
پوست گردو( Walnut Hull)
درخت گردو، از گونه Juglans nigra و خانواده Juglandaceae میباشد. گیاهی است دائمی که ارتفاع آن بین 5 تا 25 متر میباشد. اگر پوست یا برگ گردو را با دست مالش دهند، پوست دست سیاه شده و بسختی پاک میشود و این بعلت وجود ماده ای بنام تانین است که در تمام قسمتهای درخت گردو به فراوانی یافت میشود، ولی قسمت اعظم تانین (حدود 40 تا 60 درصد) در میان پوست میوه جای دارد که علاوه بر تانین دارای ماده دیگری بنام Juglone است که بسهولت در مجاورت هوا اکسید میشود و به رنگ قهوه ای مایل به سیاه در می آید
پوست درخت و میوه آن برای رنگرزی و عمل آوری چرم مورد استفاده قرار میگیرد. این ماده بطور وسیع در رنگرزی ابریشم بکار میرود و هنگامی که با نمکهای مختلف بکار رود، فامهای متفاوتی از قهوه ای و زیتونی را حاصل میکند. در رنگرزی خامه قالی از این گیاه همراه سایر رنگها برای بدست آوردن رنگهای تیره استفاده میکنند
آزمایشها
1- وسایل و مواد مورد نیاز
در این تحقیق از نخهای پشمی دولا با نمره میانگین Tex 2/420 راست تاب با تاب 130 تاب در متر استفاده گردید. به منظور رنگرزی کلافهای پشمی از روناس، اسپرک و پوست گردو و همچنین رنگزای مصنوعی متالکمپلکس استفاده گردید رنگزاهای طبیعی روناس و پوست گردو از استان فارس و رنگزای اسپرک از استان خراسان (شهر مشهد) تهیه گردیدند. مواد افزودنی مورد استفاده در حمامهای رنگرزی عبارتند از: سولفات مس، سولفات آهن، سولفات آلومینیم، کلروقلع و کرومات پتاسیم
2- آماده سازی کالای پشمی


مقاله ملاحظاتى درباره کتاب «فلسفه فلسفه اسلامى» فایل ورد (word) دارای 24 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله ملاحظاتى درباره کتاب «فلسفه فلسفه اسلامى» فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله ملاحظاتى درباره کتاب «فلسفه فلسفه اسلامى» فایل ورد (word)
فلسفه فلسفه اسلامى و مزایاى آن
اشتراک لفظى یا معنوى «فلسفه»
آیا فلسفه علم قبل از تحقّق علم ممکن است؟
تقسیم فلسفه به مطلق و مضاف
فلسفه علوم و رئوس ثمانیه
تعریف حکمت یا فلسفه
ضرورت موضوع براى علوم
فلسفه و علوم دیگر
موضوع فلسفه در حکمت نوین اسلامى
دین و حکمت نوین
حکیمان دیگر و حکمت نوین
چند نکته دیگر
منبع
منبع
ـ خسروپناه، عبدالحسین، فلسفه فلسفه اسلامى، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1389
فلسفه فلسفه اسلامى و مزایاى آن
فلسفه فلسفه اسلامى عنوان اثرى است از جناب حجتالاسلام والمسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه از استادان حوزه علمیه قم. این اثر کاوش و پژوهشى است در ماهیت فلسفه اسلامى، آسیبشناسى آن همراه با طرحى نو و رویکردى جدید به فلسفه اسلامى. اهمیت موضوع ایجاب مىکند که پژوهش مزبور مورد توجه اندیشوران و موضوع بحث و گفتوگو قرار گیرد
اثر یادشده داراى نکات مثبت و قابل تقدیر چندى است که به برخى از آنها اشاره مىشود
1) مؤلف محترم به تکرار محض مطالب پیشینیان بسنده نکرده، بلکه قدم در راه نوآورى نهاده و کوشیده است سخنى تازه عرضه کند و طرحى نو دراندازد
2) مؤلف نگاهى نقّادانه و آسیبشناسانه به میراث حکمى اسلامى انداخته و کوشیده است خلأها و نارسایىهاى آن را بازیابد
3) جامعیت مباحث از حیث اشتمال بر آراء مختلف و ابعاد گوناگون در هر مسئله در عین اختصار است، گرچه این امر موجب شده است که مؤلف وارد مباحثى شود که طرح آنها براى تبیین نظریات مطرحشده ضرورى نیست و بجاست اصل مدعا در نوشتارى کوتاهتر عرضه گردد
4) استفاده از منابع متنوع و فراوان مرتبط با مباحث طرحشده و رعایت امانت در نقل و ارجاع هر سخن به منبع آن است
5) جدّیت مؤلف محترم در تحقیق و پیگیرى بحث است. بسیارند کسانى که ایدههایى نو طرح مىکنند، اما به اجمال و اختصار از آن مىگذرند و لوازم و پیامدهاى آن را پیگیرى نمىکنند، و در نتیجه بحث را به ثمر نمىرسانند. مؤلف محترم در این اثر کوشیده ابعاد، اجزا و لوازم طرحش را بیان و جغرافیاى بحثش را حتىالمقدور ترسیم کند
شکى نیست که هر طرح و ایدهاى براى اینکه پختهتر شود و ابعادش روشنتر گردد، نیاز به تجزیه و تحلیلها، نقّادىها و نکتهسنجىهاى بسیارى دارد و ضرورت مشارکت، مباحثه، ان قلت قلت و نقض و ابرام اهلنظر در اینگونه مباحث بر کسى پوشیده نیست. آنچه در پى مىآید برخى ملاحظات و تأمّلاتى است که راقم به عنوان مشارکت در پیشبرد این بحث به طرح آن مبادرت مىورزد
اشتراک لفظى یا معنوى «فلسفه»
آیا کاربرد واژه «فلسفه» در فلسفههاى مضاف به اشتراک لفظى است؟ مؤلف محترم در مواضع مختلف از کتاب از جمله صفحه 40 و 91 مىگویند: فلسفه به اشتراک لفظى درباره فلسفههاى مضاف به علوم و فلسفههاى مضاف به حقایق به کار مىرود؛ زیرا موضوع این علوم واحد نیست، روش آنها هم واحد نیست. در فلسفههاى علوم روش تاریخى هم به کار مىرود
ملاحظه: مهمترین و رایجترین کاربردهاى فلسفه عبارتاند از: الف. همه علوم؛ ب. علوم حقیقى (اعم از نظرى و عملى)؛ ج. فلسفه اولى یا مابعدالطبیعه؛ د. فلسفه به معناى رایج امروزى؛ یعنى تأمّل عقلانى نظامیافته. در میان کاربردهاى فوق فقط فلسفه اولى (مابعدالطبیعه، متافیزیک، الهیات) به عنوان یک علم است. سایر کاربردها اشاره به یک علم ندارند، بلکه یک حوزه معرفتى را تشکیل مىدهند (مانند علوم طبیعى، علوم اجتماعى; که یک حوزه معرفتىاند نه یک علم.) از اینرو، ابنسینا از فلسفه به معناى علوم حقیقى به علوم فلسفى تعبیر مىکند، نه علم فلسفه
فلسفههاى علوم هم به معناى چهارم فلسفهاند. فلسفههاى علوم تأمّل عقلانى درباره علم است که البته علم معمولاً یک پدیده تاریخى است. موضوع مطالعه در اینگونه موارد پدیدهاى تاریخى است، امّا روش فهم و تجزیه و تحلیل عقلى است. از اینرو، فلسفه علم غیر از تاریخ علم است. مباحث فلسفه علوم همچون کشف مبانى، مفروضات و اصول حاکم بر روش علمى مباحثى عقلىاند. مسائل فلسفه علم مانند چیستى علم، استقراء فرق علم و غیرعلم با روش عقلى حل و فصل مىشوند. با مطالعه تاریخى منطق حاکم بر پژوهش علمى را کشف مىکنیم. مثل اینکه با روش دروننگرى منطق حاکم بر تفکر که همان منطق است را کشف مىکنیم، یا با تأمّل درونى و علم حضورى احکام هستى را مىیابیم. اینها موجب نمىشود که علوم فوق عقلى نباشند
به عبارت دیگر، روش فلسفه علوم صرفا تاریخى و نقلى نیست. اگر کسى در فلسفه علم صرفا به مباحث تاریخى اکتفا کند ما آن را فلسفه نمىخوانیم؛ چنانکه اگر کسى صرفا به روش نقلى از فلسفه اولى بحث کند ما آن را فلسفه نخواهیم دانست، یا همینطور اگر کسى علوم طبیعى را صرفا با روش نقلى یا عقلى بحث کند ما این شیوه را نمىپذیریم
مثلاً در فلسفه علم اقتصاد بحث در این نیست که مبادى این علم در نظر عالمان این علم چه بوده است، بلکه سخن در این است که مبادى حقیقى علم اقتصاد چیست. علماى اصول در تعریف و فایده و غایت علم اصول به نقل اقوال مىپردازند، اما آن نقل مقدّمه تحلیل و نقد براى رسیدن به یک پاسخ درست است. در خود مسائل فلسفى هم روش این است. براى اینکه تحقیق کنیم جوهر چیست، معمولاً ابتدا نقل اقوال مىکنیم؛ امّا این امر بحث فلسفى را تاریخى محض و غیرعقلى نمىسازد
به این معنا بسیارى از فلسفههاى مضاف به حقایق هم پدیدههایى تاریخىاند و براى شناخت آنها باید به تاریخ مراجعه کرد. آنها بُعد تاریخى هم دارند که مطالعه آن براى شناختش ضرورى است؛ مثل فلسفه هنر، زبان، سیاست، صنعت. مطالعه اینها صرفا با دروننگرى و تحلیل عقلى بدون مراجعه به واقعیت عینى و تاریخى آنها نیست. همه فلسفههاى مضاف درباره امر موجود بحث مىکنند، حال یا موجود به دست انسان و در روند تاریخى یا موجود در طبیعت
فلسفه در کاربرد جدید تأمّل عقلى نظاممند درباره هر پدیده است. از اینرو، فرقى بین فلسفههاى مضاف به علوم و امور نیست. منتهى پدیده مورد مطالعه در فلسفههاى مضاف به علوم چون علم است، از اینرو، این علوم درباره علماند و به این اعتبار، آنها را معرفت درجه دوم مىگویند
به یک معنا، همه فلسفهها معرفت درجه دوم، و محصول نگاه ثانوىاند؛ یعنى بعد از حس، تجربه، علم حضورى، مطالعه تاریخ و نقل، به موضوع نظر عقلى مىشود. گاهى به این جهت مباحث فلسفى را معقول ثانى مىگویند که متفاوت با معقول ثانى به معناى رایج است
اگر فلسفه زبان به اعتبار اینکه روى زبان بحث مىکند علم درجه اوّل است، مىتوان گفت: فلسفه علم هم درباره علم به عنوان یک پدیده، بحثش درجه اوّل است. درجه دوم بودن قیاسى است، نه نفسالامرى. فلسفه فیزیک چیزى بر مباحث طبیعتشناسى نمىافزاید، امّا بر مسائل خودش یعنى احکام و عوارض علم فیزیک مىافزاید
بنابراین، فلسفه مشترک لفظى نیست. همانگونه که نویسنده در جاى دیگر (ص 131) درباره حکمت مىگویند، در اینگونه واژهها یک معناى پایه هست و کاربردهاى دیگر توسعه و تضییق آن معناست و یا با مناسبتى به کار مىرود. معناى پایه یکى است، اما واژه نقشهاى جدیدى را ایفا مىکند. حتى وقتى از فلسفه احکام بحث مىکنیم که مراد علل و حکمتهاى احکام است از معناى اصلى فلسفه دور نشدهایم. یا وقتى از فلسفه قیام حسینى بحث مىکنیم، مراد بحث از علل و مبادى و زمینههاى آن است. و بحث از علل و جستوجو از ریشه و مبدأ از ارکان فلسفه است. بحث از مبادى نخستین به تعبیر ارسطو شامل همه فلسفهها تقریبا مىشود. عینیت در معنا نیست، امّا اشتراک لفظى محض هم نیست، بلکه مناسبت و خویشاوندى معنایى در کار است
به علاوه، دستکم یکى از معانى فلسفه علوم حقیقى بود. فلسفه در فلسفههاى مضاف، علم به علم است. یعنى مىتواند در معناى علم به کار رود. به این ترتیب مىتوان گفت علوم حقیقى (= فلسفه) مضاف دو قسمند: علوم (= فلسفههاى) حقیقى مضاف به علوم و علوم حقیقى مضاف به امور. مؤلف در تعریف فلسفههاى مضاف مىگویند: فلسفههاى مضاف به علوم دانشهایى; هستند که; و فلسفههاى مضاف به امور دانشهاى هستند که; (ص 91). مؤلف در اینجا، در هر دو مورد، فلسفه را به معناى دانش گرفتهاند، نه به صورت مشترک لفظى
غایتالامر این است که بگوییم فلسفه علوم دو بخش دارند: توصیف آنچه بوده و هست و تبیین آنچه مقتضاى عقل است، اعم از آنچه که بوده و هست یا آنچه که باید باشد. اگر نام فلسفه بر بخش اول روا نباشد آن را به تاریخ علوم مىسپاریم و فلسفه را منحصر به قسم دوم مىکنیم، یعنى بحث عقلى درباره مبانى و مبادى و روش و سایر امور مربوط به علوم که به آن علمشناسى فلسفى مىتوانیم گفت. اگر دیدگاهى در علمشناسى طرح شود که فقط به مطالعه تاریخى اکتفا کند و وارد بحث عقلى نشود، وجهى ندارد که آن را فلسفه بنامیم. اگر کسانى آن را بناروا فلسفه نامیده باشند این امر ما را ملزم نمىکند که تسلیم آن شویم و تعریفمان از فلسفه را تغییر دهیم
آیا فلسفه علم قبل از تحقّق علم ممکن است؟
در صفحه 36 در تقسیمبندى فلسفههاى مضاف مىگویند: یکى از اقسام فلسفههاى مضاف فلسفههاى مضاف به علوم با روش هنجارى و منطقى قبل از تحقق آن علم است. اما در صفحههاى 46 و 50 مىگویند: قبل از تحقق یک علم نمىتوان فلسفه آن را داشت
آیا این دو سخن ناسازگار نیستند؟ آرى با رویکرد تاریخى نمىتوان فلسفه علمى را داشت که آن علم محقّق نیست، اما با رویکرد هنجارى و منطقى مىتوان. رویکرد تاریخى به نظر خود مؤلف هم تنها رویکرد نیست. اساسا براى تدوین فلسفههاى مضاف به علوم ضرورى نیست که علمى موجود شود و تاریخى را بگذراند و آنگاه فلسفهاش تدوین شود، هرچند معمولاً اینگونه است. آنچه لازم است وجود تصویر و طرح آن علم در ذهن عالم است. چنانکه رئوس ثمانیه و اجزاى علوم را در آغاز کتب و قبل از ورود در مباحث هر علم بحث مىکنند. اصولاً براى تأسیس آگاهانه یک علم داشتن تصویرى اجمالى از فلسفه آن ضرورى است. و در هر دو حال روش عقلى جارى است؛ منتها یک بار تأمّل عقلى در آنچه رخ داده است و یک بار تأمّل عقلى در طرح ذهنى آن. آنچه از فلسفه خودى یا حکمت نوین اسلامى در کتاب بحث شده است در واقع، فلسفه فلسفه خودى است، قبل از تحقّق فلسفه خودى، نه خود فلسفه خودى
تقسیم فلسفه به مطلق و مضاف
اگر فلسفه را تأمّل عقلانى نظاممند درباره هر چیزى مراد کنیم، طبق این کاربرد تقسیم فلسفه به مطلق و مضاف وجهى نخواهد داشت و همه فلسفهها مضاف خواهند بود. هر فلسفهاى تأمّل عقلانى درباره مضافٌالیه خاصى است. فلسفه اولى نیز فلسفه هستى است و الهیات به معناى اخص فلسفه خدا یا فلسفه الهى است، معرفتشناسى فلسفه معرفت و همچنین. البته مىتوانیم «فلسفه» را به گونهاى به کار بریم که دربردارنده همه این فلسفهها باشد، اما در این صورت، این فلسفه عنوان یک حوزه معرفتى است، نه نام یک علم خاص و به عبارت دیگر فلسفه مطلق جامع همه فلسفهها خواهد بود
فلسفه علوم و رئوس ثمانیه


مقاله بررسی طبیعت در کارهای ون گوگ فایل ورد (word) دارای 78 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله بررسی طبیعت در کارهای ون گوگ فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله بررسی طبیعت در کارهای ون گوگ فایل ورد (word)
مقدمه
با ونسان وان گوگ آشنا شوید
سیب زمینی خورها
اولین شاهکار وان گوگ
رنگ های خاکی و سفیدهای رنگی
بزرگ تر ازمعمول نشان دادن افراد
لذتهای ساده
تکچهره خود با کلاه نمدی خاکستری
نقاشی با نقطه و تک خط
نقاشی به شیوه مدرن
تکچهره بابا تانگی
سرگرمی وان گوگ
گلهای آفتابگردان
اقامت در آرل
گلهای طلایی
نقاشی نور بر نور
پویایی و تحرک
تراس کافهای در شب
فضای مأنوس
شب رنگی
فصل درو در لاکرو ( La Crau)
دریایی از مزارع
گاری آبی رنگ
اتاق خواب
خانه و اتاق خواب نقاش
رنگهای پر قدرت و خطوط کلی
صندلیهای خالی
زن آرلی
شاهکارهای سریع
اغراق در اشکال
درختان سرو
شعلههای سبز
پیچ و تاب در همه جا
شب پر ستاره
تقرب به آسمان
نخستین قدمها، به دنبال میله
قهرمان صوان گوگ
افزودن رنگ
نخستین قدمها
کلاغها بر فراز گندم زار
آخرین منزل
موزه و مجسمه وان گوگ
کارهای تقلبی از تابلوهای طبیعت وان گوگ
نتیجه گیری :
منابع و مآخذ
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله بررسی طبیعت در کارهای ون گوگ فایل ورد (word)
شور زندگی، «ماجرای زندگی ونسان وان گوگ نقاش هلندی»، ایروینگ استون؛ ترجمه محمد علی اسلامی ندوشن. تهران : یزدان، 1363
نامههای وان گوگ، ترجمه رضا فروزی، تهران: موسسه انتشارات نگاه، 1380
وان گوگ چگونه وان گوگ شد؟ / ریچارد مولبرگر؛ ترجمه مژگان رضانیا، تهران : نشر نی، 1385
مقدمه
تنها چند عبارت از کتاب تازهای که از وان گوگ انتشار یافته است نقل میکنم. و آن مجموعه نامههائی است که او به دوستش وان را پارد، نقاش دیگر هلندی نوشته است
در یکی از نامهها مینویسد : «من و شما یک خصیصه مشترک داریم و آن این است که انگیزههای خود را در قلب مردم میجوئیم. و یک چیز مشترک دیگر نیز در میان ما هست و آن تمرین کردن از روی نمونههای زنده است، از روی واقعیت.»
او که میخواست ترجمان زندگی مردم ساده باشد، در خطاب به آنها میگوید: «وظیفه هنر نقاشی آن است که روشنائی وجود شما را در جهان برپا کند.» و باز مینویسد : «انسانها را به کجا میخواهم رهبری کنم؟ به سوی فضای آزاد و مرامی که میخواهم به آنها تبلیغ نمایم چیست؟ این است: ای انسانها بیائید تا در راه مقصود خود، وجود خود را وقف کنیم، کار بکنیم با تمام قلبمان، و دوست بداریم آنچه را که دوست میداریم.»
ساده ترین زندگیها را زندگی روستائیان میدانست، و بدین جهت بیش از همه به آنان دلبسته بود. مینویسد: «چه خوب است که زمستان باشد، توی برف. و پائیز چه خوب است که زمستان باشد، توی برف. و پائیز چه خوب است، در برگهای زرد. و چه خوب است که زمستان باشد، توی برف. و پائیز چه خوب است، در برگهای زرد. و چه خوب است تابستان، در گندمزارهای رسیده؛ و بهار چه خوب است، لای علفها. آدم در میان دروگرها و زنهای دهقان باشد؛ در تابستان زیر آسمان، در زمستان زیر دودکش سیاه، و بداند که همیشه اینطور بوده و همیشه همینطور خواهد بود»;
«عقیده من این است که یک زن روستائی زیباتر از یک «خانم» است، زن روستائی با آن دامن و ارخالق آبی رنگش، پوشیده از گرد و خاک وصله دار، که فرسودگی و باد و آفتاب، در آن هزار ریزه کاری ایجاد کردهاند؛ ولی همین زن، آن لباس زرق و برق دار «خانم» را بر او بپوشانید، اصلیت خود را از دست میدهد.»
«اگر یک تابلو که دهقانی را نقاش کرده، بوی روغن سوخته، بوی دود، بوی بخار سیب زمینی آب پز از آن متصاعد شود، این خوب است. این نا سالم نیست که طویله بوی کود میدهد. این خوب است. خاصیت طویله همین است. اگر مزرعه بوی خوشه رسیده، یا بوی سیب زمینی، یا بوی فضله یا پهن میدهد، این در واقع طبیعی و سالم است. خصوصاً برای شهرنشینها دیدن این تابلوها لازم است. ضرورتی ندارد که تصویر یک روستائی را آدم عطر آگین بکشد.» و به دنبال آن میآورد: «درست است که من غالبا در بدبختی به سر میبرم؛ با این حال، نوعی هنجار و تعادل آرام و خالص در وجود من است. من موضوع نقشها و طرحهای خود را در فقیرترین کلبهها پیدا میکنم، و در کثیف ترین کومهها، و با جاذبهای مقاومت ناپذیر به جانب آن مکانها رانده میشوم;»
و دوستش وان راپارد، خاطرهخود را از وان گوگ پس از مرگ او چنین بیان میکند: «ادراک او از زندگی و از هنر، عظیم و فارغ از خودخواهی بود. از این جهت نیز رعب انگیز و زیبا بود. اینکه سرانجام کار او به شوریدگی کشید، نه برای آن بود که میبایست بر ضد عدم تفاهم دیگران و یا حقارت و کوته بینی دیگران به نبردبپردازد، و نه برای آن بود که تصوراتش درباره عظمت، به ناکامی برخورد کرده بود؛ نه، علت اینها نبود. علت در خارج از وجود او قرار نداشت، در خود او بود. آنچه ونسان طالب آن بود یک هنر عظیم بود، و نبرد سهمناکی که او برای دست یافت به آن در پیش گرفته بود، هر هنرمندی را از پای درآورد.»
«من تصور میکنم که هیج طبیعتی نمیتوانست در برابر این کشش عاطفی و عصبی که هر لحظه آماده پاره شدن بود مقاومت ورزد.»
همان احساسی که وان گوگ در نامههایش کرده، تا حد زیادی روشنگر محتوای آثار اوست و خوب مینماید که چرا این نقاش بی سر و سامان هلندی توانسته است تا این پایه در دوران بعد از خود، در سراسر دنیا نفوذ بگذارد؛ زندگیاش نه کمتر از اثرش
وان گوگ بیان کننده عمیق انسانیت انسان است؛ بی هیچ خود نمائی، بی هیچ منت گذاردن، با کمال خضوع و بی لحظهای آرام گرفتن. و خود اعلام میدارد که در عین رنج، لذتی وصف ناپذیر از آن میبرده و در واقع محکوم به این لذت و این رنج هر دو بوده. جز این کاری نمیتوانسته است بکند. مانند کشتیهای مغناطیس زده میبایست تا به کوه بربخورد
با ونسان وان گوگ آشنا شوید
ونسان ویلم وان گوگ (Vincent Villem van Gogh) در سیام مارس 1853 در دهکده هلندی گروت زوندرت (Groot-Zundert)، نزدیک مرز بلژیک، متولد شد. پدر و پدر بزرگش کشیش بودند. ونسان احترام عمیق به انسانسیت را از پدر و عشق به طبیعت و هنر را از مادر به ارث برده بود. پدر و مادر وان گوگ توانسته بودند با مشقت و فداکاری سه دختر و سه پسر خود را به مدارس آبرومندی بفرستند. بزرگ ترین فرزندشان، ونسان یازده ساله، اولین عضو خانواده بود که با رفتن به مدرسه شبانه روزی، از خانواده جدا شد و این جداماندگی مایه اندوهش گردید. این شاگرد متوسط، اما سخت کوش، در سن سیزده سالگی درکنار دروس ریاضی، تاریخ، جغرافیا، گیاه شناسی، جانورشناسی، خوشنویسی، و ژیمناستیک، به تحصیل زبانهای هلندی، آلمانی، فرانسوی، و انگلیسی پرداخت و در عین حال به فراگیری طراحی نیز مشغول شد. ونسان در مارس 1868 به طور ناگهانی مدرسه شبانه روزی را رها کرد و به میان خانواده برگشت و یک سال را با والدینش گذراند و پس از آن تصمیم گرفت تحصیل را رها کند. در سن شانزده سالگی به دنبال کسب معاش خانه را ترک کرد
نخست در یک گالری هنری مشغول کار گردید، بعد معلم مدرسه شد و پس از آن، همچون پدرش، به لباس کشیشی درآمد. برای کار، منطقهای فقیر نشین و نزدیک به یک معدن را انتخاب کرد و به رغم فقر و تنگدستی، با طراحی از معدنچیان خود را تسکین میداد و مشکلات را از یاد میبرد. پس از دو سال به این نتیجه رسید که تنها از طریق هنر میتواند به بشریت خدمت کند و از آن پس هرگز از طراحی دست نکشید
وان گوگ در طول زندگی کوتاهش تقریباً هیچ ثروتی کسب نکرد، و بیشتر باکمک هزینهای که برادرش تئو (Theo) برای او میفرستاد زندگی میکرد. ونسان نامههای بیشماری به برادرش که بسیار مورد علاقهاش بود نوشته است؛ این نامههای اطلاعات گرانبهایی درباره زندگی و هنر ونسان به دست میدهد
موضوع این کتاب بررسی زندگی وان گوگ از سال 1885 به بعد است، از هنگامی که وان گوگ نخستین بوم بزرگ خود را پس از تقریباً پنج سال مطالعه و تمرین مداوم نقاشی کرد. این تابلو، که پیروزی بزرگی برای او محسوب میشد، موضوعی غیر معمول یعنی یک خانواده روستایی را در حال خوردن سیب زمینی نشان میدهد. وان گوگ به برادرش نوشت که منتهای تلاشش در این تابلو «زنده و واقعی نشان دادن» آن بوده است. به مرور که سفر کوتاه وان گوگ را در صفحات این کتاب دنبال میکنید، خواهید دید که این هنرمند بزرگ چگونه با شیوه استثنایی خود به هر آنچه نقاشی میکرد و روح و زندگی میبخشید
سیب زمینی خورها
اولین شاهکار وان گوگ
ونسان وان گوگ نخستین شاهکار خود را در سن سی و دو سالگی خلق کرد. او به منظور آمادگی برای کشیدن این نقاشی، سراسر یک زمستان را به طراحی و تهیه نقاشیهای کوچکی از روستاییان سخت کوش وقانع ناحیه فقیرنشینی که خود در آنجا زندگی میکرد گذراند. وان گوگ به برادرش تئو نوشت: «با مشاهده مداوم زندگی روستایی در تمام ساعات روز به قدری مجذوب آن شدهام که به ندرت به موضوع دیگری میاندیشیم.» وان گوگ با یک خانواده روستایی به نام د گروت (De Ceroot) آشنا شد. کلبه دود گرفته آنها با سقف گالی پوش الهام بخش وان گوگ شد و تصمیم گرفت تابلویی بزرگتر و مهم تر از هر آنچه تا آن زمان کشیده بود بیافریند
حالت سحر آمیز شعله کم نور چراغی که به فضای تیره داخل کلبه خانواده د گروت روشنایی میبخشید، وان گوگ را مجذوب خود کرد. این شعله، اشیاء و افراد درون کلبه تاریک را که وان گوگ سعی میکرد با رنگ تسخیر کند، قابل رؤیت میساخت. با چشمانی خیره به نور ضعیف شعله، شاهد لحظات زندگی دوستانش نیز بود. همانجا تصمیم گرفت که تمام افراد خانواده د گروت را زیر نور چراغ به دور میز و در مقابل دیسی از سیب زمینیهای آب پز نقاشی کند
وان گوگ برای به خاطر سپردن چگونگی حرکات و اعمال و حالات د گروتها، طرحهای متعددی از آنها کشید. خانواده د گروت با دوست نقاش خود صبور بودند و در تمام مدت زمستان به او اجازه دادند تا ساعاتی از روز را، که از کار فارغ و در حال استراحت بودند، از آنها نقاشی و شبها از آنها طراحی کند. سرانجام زمانی رسید که وان گوگ حس کرد میتواند به کمک حافظه خود آنها را نقاشی کند
رنگ های خاکی و سفیدهای رنگی
وان گوگ در توصیف یکی از تابلوهای مطالعات رنگ روغنی خود گفته است: «با خاک نقاشی شده» و این احساسی است که از تابلو استنباط میشود. اما در واقع، برخی از رنگدانههایی که او از آنها استفاده میکرد، رنگهای خاکی نامیده میشوند و از خاک، سنگ، و رسوبات معدنی به دست میآیند. وان گوگ قبلاً نقاشیهای هلندی قرن هفدهم را که در آنها اغلب از رنگهای خاکی تیره با مختصری از رنگ سفید استفاده میشد بررسی کرده بود. او میخواست نقاشیهایش مانند آن تابلو باشند
در واقع بیشتر رنگهای سفیدی که در تابلوی سیب زمینی خورها دیده میشود سفید نیستند. اگر سفید خالص میبودند در آن اتاق تیره (به دلیل کنتراست متقابل) بیش از حد روشن به چشم میآمدند، حال آنکه این خاکستری روشن است که سفید به نظر میرسد، چون روشن ترین رنگ در تابلو است. وان گوگ تنها برای نشان دادن برق اشیاء از کمی رنگ سفید استفاده کرده است
بزرگ تر ازمعمول نشان دادن افراد
وان گوگ تابلوی سیب زمینی خورها را در اتاق خواب کوچکی که ازسرایدار کلیسای کاتولیک محل به عنوان کارگاه اجاره کرده بود کشید. خودش در اتاق کوچکتر زیر شیروانی میخوابید. کارگاه او تقریباً به تاریکی اتاقی بود که در تابلو دیده میشد. هنگامی کار در کارگاه، هر وقت به چگونگی جزئیات موضوع نیاز پیدا میکرد، بوم خود را زیر بغل میزد و با عجله به سوی کلبه د گروتها میرفت
در این تابلو دست و پای د گروتها بلندتر از اندازه طبیعی نشان داده شده است. اگر تمام افراد این خانواده نشسته به دور میز میایستادند، به غولهای عظیمی تبدیل میشدند. وان گوگ با بلندتر نشان دادن دست و پای این دهقانان مهربان قصد داشته به آنان منزلت ببخشد، همانند شیوهای که نقاشان قدیمی برای نشان دادن پیکرههای قدیسین به کار میبردند. وان گوگ در نشان دادن اعضای چهره آنان نیز اغراق کرده است تا بر قدرت درونی آنها تأکید کند. این دهقانان تنومند، علاقه و محبت خود را به یکدیگر بدون کلام ابزار میکردهاند
لذتهای ساده
خوردن سیب زمین باید برای د گروتها کسل کننده شده باشد، زیرا هر روز تکرار میشد، اما مطمئناً در انتظار چشیدن قهوه تازه دمی بودهاند که بدون تشریفات در فنجانها ریخته میشد. وان گوگ با تصویر یکی از مردان در حالی که مشتاقانه فنجانش را بالا نگه داشته، و مرد دیگر که به پذیرایی ساده آن سوی میز نگاه میکند، نشان میدهد که آنها چقدر از داشتن این نوشیدنی لذت میبرند. سیب زمینی نمایانگر خوشیهای ساده زندگی آنان است
وان گوگ که در آن دوره در کارهایش از اعتماد به نفس بیشتری برخوردار بود، برای تحصیل نقاشی هلند را به قصد آنورس (Antwerp) بلژیک ترک کرد. در همان دوره بود که شیوه استفاده از رنگهای درخشان را آموخت. با این حال، بعد از گذراندن سه ماه در آنورس، هنوز یک نقاش هلندی وفادار به حقایق اساسی زندگی باقی مانده بود. آنچه نظر او را جلب میکرد تلاش گروهی از نقاشان جوان در پاریس بود که سعی در تسخیر اثرات زود گذر نور داشتند. برادرش تئو در آنجا زندگی میکرد و با بسیاری از این نقاشان جوان در پاریس آشنا بود؛ ونسان برای ملحق شدن به او، در سال 1886 به پاریس نقل مکان کرد
تکچهره خود با کلاه نمدی خاکستری
نقاشی با نقطه و تک خط
وان گوگ در پاریس بیش از بیست تک چهره از خود کشید و فقط در دو تابلو از نخستین کارهای این مجموعه از رنگهای خاکی سرزمین مادریاش، هلند، استفاده کرد. او پس از ملاقات با نقاش جوانی به نام پل سینیاک (pul signac ) و تحت تاثیر او زمینه پشت تکچهرههایش را تماماً با رنگها و نقوش شاد و پرشور رنگ آمیزی کرد
سینیاک ده سال جوان تر بود، اما این اختلاف سن مانع دوستی و گشت و گذارهایشان در طبیعت برای نقاشی نشد. سینیاک شیوه جدیدی از نقاشی را فرا گرفته بود که «شیوه نقطهای»(pointillism) [لکه رنگهای نقطهای] نام داشت. در این شیوه رنگهای خالص در تابلو به صورت خال یا نقاط کوچک در کنار یکدیگر گذاشته شده و در فاصله معینی از چشم بیننده با یکدیگر ترکیب میشدند
برای تعیین رنگ هر نقطه، دانش تئوری رنگ لازم بود. وان گوگ آن قدر صبر و حوصله نداشت تا دانش را با هنر بیامیزد، اما وقتی نقاشیهای بدیعی را که با این شیوه خلق شده بودند دید،به یادگیری شیوه نقاشی سینیاک پرداخت. ولی حتی با آموزشهای سینیاک هم وان گوگ هنوز حاضر نبود سراسر بوم را فقط با نقطهها نقاشی کند. هر چند سینیاک بر به کار گیری نقطه پا فشاری میکرد، وان گوگ به تبدیل نقطهها به خطوط منقطع ادامه میداد. اما برای آنکه دوست جوانش را نرنجاند، آستینهای پیراهن کار آبی رنگ خود را با نقطههای کوچک رنگ نقاشی کرد و آن را هنگامی که با هم برای نقاشی بیرون میرفتند میپوشید
نقاشی به شیوه مدرن
وان گوگ در اوایل سال 1888 در تکچهرهای از خود مقابل سه پایه، و نیز در یکی از تکچهرههای پاریسیاش آنچه را که سینیاک به او آموخته بود به کار بست؛ اما باز هم چیزهای بسیاری از تخیل خود به آنها افزود. در اینجا او حتی تخته رنگ خود را با تکه رنگهای کوچک نقاشی کرده است. در تکچهره خود با کلاه نمدی خاکستری، خطوط منقطع رنگی از انحنای سطوح چهره و شانهها و همچنین از خطوط کناری سر و بالا تنه پیروی میکنند. همان طور که سینیاک به او آموخته بود، خطوط منقطع رنگی صورت، مو، لباس، و کلاه در فاصله معینی از چشم بیننده با هم ترکیب میشوند و شبیه رنگ واقعی شیء نقاشی شده جلوه میکنند، اما از نزدیک مثل ماسکهای کارناوال دیده میشوند
تکچهره بابا تانگی
هنگامی گه وان گوگ برای نخستین بار وارد پاریس شد، جز برادرش کسی را نمیشناخت، اما این وضع به زودی تغییر کرد. در دومین روز ورود خود به این شهر با ژولین تانگی (Julien Tanguy) آشنا شد. او صاحب یک فروشگاه وسایل هنری بود که در فاصله میان گالری هنری تئو و آپارتمانی که ونسان و تئو در آن زندگی میکردند قرار داشت. وان گوگ ژولین تانگی را فردی مهربان و سخاوتمند یافت. این دو برادر از روی محبت او را بابا تانگی (pere Tanguy) خطاب میکردند
وان گوگ در همین مغازه کوچک بابا تانگی با پل سینیاک و بسیاری از نقاشان دیگر آشنا شد. مغازه او محل آشنایی و تبادل عقاید نو بود. تانگی علاقهای به هنر سنتی نداشت و نقاشیهایی را میفروخت که در آن زمان متفاوت و غیر معمول بودند. وان گوگ تصمیم گرفت با نقاشی تکچهره بابا تانگی احترام خود را به او نشان دهد. تانگی مهربان در تابلو دستهایش را به هم گره زده و روی پاها قرار داده و عینکش را در جیب کتش گذاشته است. دیوار پشت سرش پوشیده از آثار چاپی ژاپنی است
هنگامی که وان گوگ این تکچهره را نقاشی میکرد، حدود دو سال بود که به جمع آوری نقاشیهای چاپ ژاپنی روی آورده و صاحب سدها باسمه از نوع آنهایی که دیوار پشت سر بابا تانگی را پوشاندهاند بود. بابا تانگی ظاهراً این کارهای غیر بومی را نه جمع آوری میکرد و نه در مغازهاش میفروخت . شاید تصویر آنها در پشت چهره او عشق و احترام عمیقش را به هنر بیان میکند. این تصاویر همچنین با طرحها و رنگهای شاد خود تضادی در مقابل این رنگ فروش ساده دل ایجاد کردهاند
تانگی دقیقاً در مرکز بوم قرار گرفته است و در قسمت بالای تابلو، باسمه ژاپنی معروفی از کوه فوجی دیده میشود. خط دور گردن و برگردان یقه تانگی، سه شکل V میسازند که مانند شکل کوه مقدس است. زاویه بین پاهای او نیز شکل کوه فوجی را تکرار میکند. ولی در دیگر باسمههای این تابلو چیزی که مصداق حالت او باشد دیده نمیشود، بلکه نقشهایی هستند از گل و مردم و منظره. که وان گوگ عاشق نقاشی آنها بود
سرگرمی وان گوگ

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مقاله رابطه هوش عاطفی و مهارت های ارتباطی با راهبردهای مدیریت تع
مقاله انواع غنیسازی در فرآورده های ماکارونی تحت فایل ورد (word)
مقاله تبیین رابطه سرمایه اجتماعی با خلق دانش و انتقال دانش سازما
مقاله پارامترهای موثر در استخراج نیکل توسط D2EHPA با اصلاح کننده
[عناوین آرشیوشده]